دل نوشته ها


زیرباران
نويسنده: صبا | تاريخ: 24 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

حکایت بارانی بی قرار است
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
د و س ت ت م ی د ا ر م شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب ها
به بی راهه و راه ها تاختن
بی تاب ٬ بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت میدارم...


شمس لنگرودی
 
Click to view full size image
نويسنده: صبا | تاريخ: 22 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

بدقول
من تورا به دلم قول داده ام
...
نگذار بد قول شوم
!!!


نويسنده: صبا | تاريخ: 22 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

كنارم بخواب و به دورم بتابو

از اين لب بنوش چو تشنه كه آبو

گل آتشي تو حرارت منم من

كه ديوانه بي قرارت منم من

خدا دوست دارد لبي كه ببوسد نه آن لب كه از ترس دوزخ بپوسد

خدا دوست دارد من و تو بخندیم نه در جاهلیت بپوسیم بگندیم

بخواب آرام پیش من لبت را بر لبم بگذار

مرا لمسم کن و دل را به این عاشق ترین بسپار

بخواب آرام پیش من منی که بی تو میمیرم

لبت را بر لبم بگذار که جان تازه می گیرم

بوسه در ساحل   kiss in beach

نويسنده: صبا | تاريخ: 19 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

یک استکان چای

 

یک استکان چای

از میان دستانت

و یک جرعه غزل

از میان چشمانت

دلم

آرام نگاهت را میخواهد

و شهد شیرین کلامت...


خسته ام

دوباره باورم میکنی...؟

نويسنده: صبا | تاريخ: 19 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

متنفرم

متنفرم.

 

از همه ی تلفن های دنیا متنفرم. که زنگ میزنند و تو برشان می داری و این قدر نزدیک اند به لب هایت ... و دست هایت.

از تمام کاغذ هایی که روی شان می نویسی منتفرم. از تمام آنهایی که نوشته هایت را می خوانند منتفرم. از آنهایی که نوشته هایت را دوست دارند خیلی متنفرم.

از ماه متنفرم. که هر شب می بینی اش. که هر شب می بیند ات.که می گویی هر شب یادِ من...نه... متنفرم.

متنفرم از ریش تراشت که نرم راه می رود روی صورتت... صورتت...زیر چانه ات... که نمی گذارد ته ریش دوست داشتنی ات بماند... که من صورتم را بکشم رویش و خراشیده شود پوستم...  

از بیست سالگی ات متنفرم. از تمام بیست سالگی های دنیا که من نرسیدم بهشان متنفرم.از خودم که همیشه دیر می رسم متنفرم.

از مسواک ات متنفرم... آخ ...مسواک ات...

از این هوایی که می رود توی سینه ات... می چرخد... آه که می کشی... آب که می شوم...متنفرم.

از خودم متنفرم. که آب نمی شوم تا بنوشی ام. که کوچک نمی شوم. نمی شوم قد یکی از این همه ویروسی که اسم هایشان را خوانده ایم. که یک روزی بچسبم به نوک انگشتت...بعد به تنه ی پیپ و سیگارت... بعد لب هایت... زبان ات... تن ات. تکثیر هم نشدم، نشدم. همین که آن جا باشم بس است.

از تن ات متنفرم. که این همه به تو نزدیک است و من نه.که وقتی می آیم توی آغوشت، نمیگذارد بروم توی تو. بمیرم توی تو.

متنفرم.می فهمی؟

نويسنده: صبا | تاريخ: 18 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |


 

بر آنچه دلخواه من است

 

حمله نمی برم

 

خود را به تمامی بر آن می افکنم

 

اگر بر آنم

 

تادیگر باره و دیگر بار

 

بر پای بتوانم خواست

 

راهی جز اینم نیست

 

«مارگوت بیکل»

نويسنده: صبا | تاريخ: 17 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

نويسنده: صبا | تاريخ: 17 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گرچه می گفتند و می گفتم

شب بلند و زندگی در واپسین عمر کوتاه است

اما

در ضمیر من یقین فریاد می زند

همتی کن در صبوری

صبح در راه است

«نصرت رحمانی»

نويسنده: صبا | تاريخ: 15 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

چتر

چتـــــر تنــــها چتــــر نیســــت

 

 

سقفـــــی اســـت زیـــر آسمــــان

 
تــــا تــــر تنهــــایـــی نشــــویــــم




 

نويسنده: صبا | تاريخ: 9 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گمشده

تا به حال مانده اي ميان ندانسته هايي که هر دقيقه مغزت را متلاشي ميکنند و قلبت را از جا ميکَنَند؟ مانده اي ميان چندین ماه ،دوستت دارم و نميدانم هاي يک نفر که ادعا مي کرد عاشق است؟ مانده اي بين چه کنم چه کنم هاي خودت؟ ديده اي که دستهايت از همان نوک انگشت شروع ميکند به بي حس شدن ميرسد به قفسه سينه ات... به قلب...

 

 تپش هاي قلبت را شنيده اي که گوش هاي گرفته ات را از درون کر ميکند و تو هيچ کاري نميتواني بکني؟ فقط دلت ميخواهد بميري و خلاص.

مانده اي بين هق هق گريه هايت و نفسي که ديگر هق هق بعدي را بالا نمي آيد انگار؟

 

اين منم، خسته تر از همه لحظات زندگي ام، خالي تر از هميشه، ديگر نه تنها تکه هاي گمشده ام نيست بلکه خودم هم گم شده ام.گمم، گيجم، بي پناهي مي بُرَدم،تنهايي مي خراشدم، و سيل ناباوري بنيانم را ميکَنَد ...

آغوش ات اندک جايي بود براي مردن، اندک جايي براي ماندن، ديگر نيست، براي من نيست. دستهايت يقين بود و آرامش، ديگر نميدانم کي نوازشگر تن رقيب بوده اند. ديدگانت پر بود از حس عزيز دوست داشتن، من ديگر نگاهت را باز نميشناسم. صدايت هُرم  گرم نفست بود و بس، غريب وار مي شنوم کلمات نا آشناي سرد را که....

تا به حال مانده اي ميان اين همه که بداني نبودن چقدر خواستني ميشود براي آدمي؟ دست و پا زده اي ميان اين همه که بداني چطور از درد به خودت ميپيچي و نميميري؟ خفه شده اي ميان تک تک خاطراتت و اين همه هجوم نامردانه انساني که اعتماد کرده اي که بداني آدمي سير ميشود از زندگي،آدمي مرگ ميشود هر لحظه،آدمي مي خواهد قلبش را از جا بکند که ديگر نتپد براي اين همه،آدمي بالا مي آورد خودش را هي هي هي...و تمام نميشود اين بغض لعنتي و تمام نميشود اين نفس هاي لعنتي...

من گم شده ام، مي فهميد؟کسي مي فهمد معني دردناک اين جمله را؟ من گم شده ام، ميان آن همه که رفت من هم رفته ام، از دست،از ياد،از زندگي، از عشق، از اعتماد، از خواستن هاي بي پروا، از خودم ، از اميد، آرزو،آغوش، کلام هاي نگفته...

کسي که قول داده بود آدم ته دنياي من شود، ته دنياي مرا ، نقش مي زند، رنگ ميکند و طرح مي زند...

 و من ويران شدنم را به تماشا نشسته ام...

نويسنده: صبا | تاريخ: 7 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

 

 

 

عزیز مهربون
 
حوالی حوابهای من اگر بیائی
 
خواب هایِ خوب و بــد زیــاد می بیـنم
 
و هَر شـب
 
تـو نـزدیک هَمــان خـوابِ خوبــم هستی
 
فــکر می کنـم
 
تــا خوشبـختیم
 
یـک غَلـت دیــگر مانده
 
و ایـن غَلتــــهای لعـنتی مـن را
 
از خواب بیدار میکنـند هَـر شب
نويسنده: صبا | تاريخ: 5 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تا نشوی مست خدا

غم نشود از تو جدا

نويسنده: صبا | تاريخ: 5 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مگسی را کشتم

عضویت رایگان در ایران عشق

 

 

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است



و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است



طفل معصوم به دور سر من می چرخید



به خیالش قندم



یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم



ای دو صد نور به قبرش بارد



مگس خوبی بود



من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد



مگسی را کشتم


مرحوم حسین پناهی

 

نويسنده: صبا | تاريخ: 5 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

 

محتاج فانوس نیستم ...

اگر می توانی در روشنایی های بودنت سهیمم کن

نويسنده: صبا | تاريخ: 5 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

هوا

عشق من....
شبیه باران نیست كه گاهى بیاید و گاهى نه،

عشق من....
شبیه هواست...،
ساكت،
اما همیشه در اطراف تو

Click to view full size image

نويسنده: صبا | تاريخ: 5 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اگر چی من سنه بیر عومر ارادت ایلمیشم

 

الیمی دوت کمک ائیله کی غفلت ایلمیشم

 

اگر دئدیم سنه من عاشقم یالان دئمیشم

 

منی باغیشلا بو قدر جسارت ایلمیشم

 

قوشولموشام گوزی باغلی هامی گلیب گئده نه

 

چوخیلا بیلمیب عهد اخوت ایلمیشم

 

گئجه گوندوز اوخورام گرچی من دعای فرج

 

عملده دشمن دینینه بیعت ایلمیشم

 

منیم یولوم هارا سیز گورسدن مسیر هارا

 

ریا اولوب نه کی ذکر عبادت ایلمیشم

 

یامان گونومده سنی بیلمیشم پناه اوزومه

 

هاچان خوش اولموشام اغیاری دعوت ایلمیشم

 

حرام سفرلرین یاغلی لقمه سین یئمیشم

 

بیر آی اوروجلوقابیر یئرده نیت ایلمیشم

 

آلیب دی دوره می مین اوزلولر الیمدن دوت

 

باغیشلا عشقیمی اغیاره قسمت ایلمیشم

 

نولار اجل وره مهلت منه چاتام کامه

 

دیم جمالینی یارین زیارت رویت ایلمیشم

نويسنده: صبا | تاريخ: 3 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

پنجره چشمانت

خورشید دنیای من است ...

باز و بسته که می کنی

روز و شب می شود

Click to view full size image 

نويسنده: صبا | تاريخ: 3 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

چه ديرپاست
اين شب هاي بي تو بودن
خيالت
پاورچين پاورچين
مي آيد و دلبرانه
دست به زلف شب مي كشد
مهتاب مي شود
چه زيباست
روي ماهت را
به خواب ديدن

 ح-الف

Click to view full size image

نويسنده: صبا | تاريخ: 3 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ستاره باران

ستاره باران جواب کدام سلامي
به آفتاب
از دريچه ي تاريک ؟

کلام از نگاه تو شکل مي بندد
خوشا نظر بازيا که تو آغاز مي کني !

پس پشت مردمکان ات
فرياد کدام زنداني ست
که آزادي را
به لبان برآماسيده
گل ِ سرخي پرتاب مي کند ؟
ورنه
اين ستاره بازي
حاشا
چيزي بدهکار آفتاب نيست !

نگاه از صداي تو ايمن مي شود
چه مؤمنانه نام مرا آواز مي کني !

و دل ات
کبوتر آشتي ست
در خون تپيده
به بام تلخ

با اين همه
چه بالا
چه بلند
پرواز مي کني !

احمد شاملو

 

http://www.novinupload.com/do.php?img=12469


 

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ســــرخ می شوی ، وقتی می شنوی دوستت دارم !
زرد می شوم ، وقتی می شنوم " دوســــتش ...داری " !!
 چهار شنبه سوری راه انداخته ایم
 ســـرخی ِ تو از من ، زردیِ من از تــــو

Click to view full size image

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی.... نترس گردوی کوچک !

آنچه سیاه می شود روی تو نیست ، دست آنهاست ..

 

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

همیشه رفتن ، رسیدن نیست ولى براى رسیدن باید رفت.

در بن بست هم راه آسمان باز است ، پرواز بیاموز.

(دکتر شریعتى)

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

نقــاش خــــوبی نــــبودم...

اما ایــن روزها... به لطـف تــــــــــو...

انـــتظار را دیـــدنی میكــشـم

 

 

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

کارت پستال درخواستی طراحان - کارت پستال سفارشی طراحان

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

برای انسان های کوشا بن بست معنایی ندارد چون می دانند

 

که باید یا راهی پیدا کنند یا راهی بسازند

 

والپیپر

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

زیباترین دریا

 

دریایی است که هنوز در آن نرانده ایم

زیباترین کودک

هنوز شیرخواره هست

زیباترین روز

هنوزفرانرسیده است

وزیباترین سخنی که می خواهم با تو

گفته باشم

هنوز بر زبانم نیامده است

<ناظم حکمت>

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

upsara
 

نويسنده: صبا | تاريخ: 1 / 8 / 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |